۱۳۸۸ اسفند ۱۹, چهارشنبه

فرق حکومت شاه با جمهوري اسلامي

شاه شيشه نوشابه را از سر فرو کرد در فلان جاي مردم. هر چه بيشتر فشار مي داد مردم درد بيشتري ميکشيدند تا جاي که درد به اوج خود رسيد و مردم انقلاب کردند.
اما اين آخوندا شيشه نوشابه را از ته فرو کردند. هر چه بيشتر فشار ميدهند دردش کمتر ميشود!

۱۳۸۸ بهمن ۲۲, پنجشنبه

دلایل پیروزی جنبش سبز در روز 22 بهمن

اگرچه جنبش سبز در روز 22 بهمن در ظاهر به خواسته هایش نرسیده اما اگر با دید مثبت به قضیه نگاه کنیم خواهیم دید که این جنبش یک گام به پیروزی نزدیکتر شده است، به این دلایل:
نخست اینکه جنبش سبز با اعلام حضور در راهپیمایی 22 بهمن، حداقل یک ماه آسایش و خواب را از چشمان مزدوران کودتا ربود به طوریکه تمام فکر و ذکرشان مقابله با جنبش بود تا جاییکه تمام قوایشان را بسیج کردند که ما را سرکوب نمایند. این اولین پیروزی ما بود چون توانستیم برنامه های دولت کودتا را بر هم بزنیم.
دوم اینکه جنبش سبز در این مرحله تجربه های زیادی را کسب نمود تا در اقدامات بعدی اش برنامه صحیحتری را تدارک ببیند و با هوش و استعدادی که دارد حربه های رژیم را خنثی نماید. قطعا در اقدام بعدی جنبش، مردم مصمم تر و با جدیت بیشتری در صحنه حضور خواهند یافت و دولت کودتا که فکر میکرد پیروز شده و ما را دست کم گرفته شکست سنگینی خواهد خورد.
سوم اینکه جنبش سبز به همه مردم ایران و جهان فهماند که طرفداران حکومت که سالیان سال با راه اندازی راهپیمایی ها، در ظاهر به این رژیم مشروعیت می بخشند، مشتی مزدور سازماندهی شده یا جهال هستند که در پس شعارهایشان، هیچ عقیده مستحکمی وجود ندارد.
چهارم اینکه جنبش سبز نشان داد که شکنجه، تجاوز، سرکوب، ضرب و شتم، دستگیری و وحشیگری نمی تواند جلوی خواسته هایشان را بگیرد و آنها را از رسیدن به اهدافشان باز دارد. این نشان می دهد که در پس شعارهای جنبش، عقیده بسیار مستحکم و استواری وجود دارد. چنبش سبز به رژیم سرکوبگر فهماند که تا پای جان دست از اهداف و خواسته هایشان بر نخواهند داشت. این راهپیمایی در واقع نقطه یک آغاز است، آغازی که به زودی با پایان این نظام فاسد مقارن می شود.
پنجم اینکه اگرچه مردم در این راهپیمایی حضور کمتری داشتند اما این کم بودن هیچگاه دلیل مخالفت نداشتن با رژیم نیست و مردم از این به بعد در هر فرصتی و هرکس با هرتوانایی که دارد با رژیم مقابله می کند و بزودی زود، آنها را فرسوده و سرنگون می سازد.
ششم اینکه جنبس سبز به همه مردم ایران و دنیا نشان داد که از شجاعت وصف ناپذیر و حیرت انگیزی برخوردار است که نظیر آن در هیچ جای دنیا نخواهیم یافت. در اوج اینکه می کشند و می سوزانند و تجاوز می کنند باز هم دلیر مردان و شیر زنانی وجود دارند که از جان خویش بگذرند و نگذارند هدفشان پایمال شود.
هفتم اینکه بر همگان مبرهن شد که رژیم ترس بسیار شدیدی از جنبش سبز دارد به طوری که این جنبش قدرتمند برای آنها به یک کابوس پایان ناپذیر مبدل شده است. آنهایی که از دورن نیروهای نظامی و انتظامی رژیم با خبر هستند می دانند که با کوچکترین اعلان جنبش سبز چه هرج و مرج عجیبی در میان نبروهای سرکوبگر ایجاد می شود.
هشتم اینکه دولت کودتا خود می داند بسیاری از کسانی که در این راهپیمایی حضور داشتند از جنس جنبش سبز بودند یعنی اگرچه در ظاهر پیروزی از آن رژیم بود اما شکست آنها از درون نشان می دهد که در پس خنده ظاهری آن آنها دلی شکست خورده و چشمی گریان وجود دارد.
در نهایت اینکه اتفاق رخ داده در روز 22 بهمن باعث شد که جنبش سبز قدم در مسیر تازه تری بگذارد و با برنامه ریزی بیشتر و کشف راههای جدیدتر، مبارزات تازه تری را علیه این رژیم آغاز نماید و همچنین اشتباهات گذشته را نیز تکرار نکند. این رخ داد قطعا پیروزی جنبش سبز را نزدیکتر و سریعتر خواهد کرد.
برای من بسیار خوشحال کننده بود که جنبس سبز به چه سرعتی بالغ می شود.

۱۳۸۸ مهر ۳, جمعه

در دنیای واقعی از حضرات کودتاچی میخوریم و در دنیای مجازی از حضرات بالایار

یک روز مانده به روز قدس مطالب بسیاری در ذهن داشتم که خواستم آنها را در بالاترین لینک کنم و با شوق فراوانی نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد کردم و با کمال تعجب دیدم پیغام داد "کاربر! حساب شما موقتا مسدود می باشد". خلاصه گفتیم شاید شوخی شان گرفته آخه الان مگه وقت مسدود کردن حساب کاربریه اونم تو اوج خبری روز قدس ! دیدم نخیر قضیه جدی است خلاصه رفتم تو صفحه شخصی دیدم که حساب من 6 روز مسدود شده.
خلاصه ما هم چشمان به روزشمار صفحه شخصیمان بود تا این مسدودیت هرچه زودتر برطرف شود. خلاصه حدود 4 روز بعد مراجعه کردم گفتم شاید بالایارهای محترم دلشان به حال ما سوخته باشد و زودتر از موعد حساب ما را باز کنند. اما زهی خیال باطل !
خلاصه حساب من تا آخرین ثانیه های روز ششم مسدود بود اما تاریخ مصرف تمامی فیلما و عسکا و مطالبی که قرار بود لینک کنم گذشته بود.
اما انتقادی که به بالایارهای محترم دارم اینست که چرا تنها به خاطر معدودی گزارش تخف و منفی یکسری کاربر معلوم الحال اقدام به مسدود کردن حساب کاربری میکنید؟ چرا برخورد با کاربران را ضابطه مند نمیکنید تا به خاطر دوتا منفی و یک گزارش تخلف بی جهت یکی از کاربران را از استفاده از سایت محروم میکنید؟ به نظر من برای مسدود کردن حساب کاربری اول باید به کاربر خاطی اخطار دهید و بعد از یک یا چند اخطار متوالی حساب را مسدود کنید یا اینکه لینک غیرقانونی را اصلاح یا حذف کنید یا از انرژی کاربر بکاهید یا ... و در آخر اگر هیچکدام از این راهها مؤثر نبود آنوقت حساب کاربری را برای چند روز مسدود کنید نه اینکه تا کسی گزارش تخلف داد به خودتان هیچ زحمتی نمی دهید و سریعا حساب را مسدود میکنید.
مسدود کردن حساب کاربری آخرین راه برخورد با کاربر خاطی است نه اولین راه !
خلاصه ما در دنیای واقعی از حضرات کودتاچی میخوریم و در دنیای مجازی از حضرات بالایار.

۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه

آقای هاشمی، آیا میدانید چه میخواهید؟

هنوز تحلیل روشنی از این سخن هاشمی که گفته بود همه جناحهای سیاسی باید از دستورات خامنه ای پیروی کنند ارائه نشده است. به همین دلیل مشخص نیست انگیزه و هدف اصلی آقای هاشمی از این سخنان چیست. اما در دیدگاه مردم مهم نیست انگیزه هاشمی چیست، بلکه مهم اینست که این سخن وی چه نمودی در جامعه داشته و چگونه به نفع مخالفین جنبش سبز تمام می شود. خواسته های جنبش سبز دیگر همان خواسته های 50 روز گذشته نیست. با ابطال انتخابات خواسته های مردم محقق نمی شود. مردم خون دادند شهید داندند تا بگویند دیگر رهبر نمی خواهند، ولایت فقیه نمی خواهند. یقینا خود هاشمی نیز این خواسته مردم را می داند و از روی آگاهی مردم را به پیروی از خامنه ای فرا می خواند. چرا آقای هاشمی آخرین تابوی باقی مانده را نمی شکند همانطور که دیگران شکستند؟ مگر خود را طرفدار مردم و خواسته هایشان نمیداند؟
اگر خود را همراه مردم میداند، باید توجه داشته باشد که مردم نیاز به شخص محافظه کار و بزدل ندارند. مردم ما کسانی مثل کروبی را می خواهند شخصی مثل موسوی را می خواهند. مردم کسی را نمی خواهند که یکی به میخ می کوبد و یکی به نعل. این سخنان هاشمی مردم را دچار سرگردانی و نا امیدی می کند و همین دو عامل باعث شکست جنبش سبز ما می شود. آیا آقای هاشمی با شکست جنبش موافق است؟
پاسخ به این سئوال را تنها خود هاشمی با بیانات و سخنرانی های خود می تواند به مردم بدهد... آقای هاشمی، حمایت شما از خامنه ای، حمایت از احمدی نژاد است و حمایت از احمدی نژاد، باعث نابودی شما خواهد شد. پس خودتان را با دستان خود نابود نکنید ...

۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه

گوشه ای بی سوادی جناب طائب در متهم کردن کروبی


حجت الاسلام جنایتکار، جناب طائب چند روز پیش دهان مبارک را باز کرده و افاضاتی فرمودند که نشانه عمق سواد و علم فقهی وی بوده است و معلوم نیست اینهمه سال در حوزه علمیه به چه عملی مشغول بوده است که همه چیز می داند جز علم فقه !

ایشان گفته اند که اگر آقای کروبی 4 شاهد ارائه ندهد به 80 ضربه شلاق به عنوان حد قذف محکوم می شوند. قذف یعنی نسبت زنا و لواط دادن به شخص خاصی (اجمالاً به آن تهمت زنا یا لواط می گوییم). برای اینکه شخصی محکوم به حد قذف شود طبق مشهور فقها با شرایطی موجود باشد تا این مجازات ثابت شود. اما گویی جناب طائب از هیچ یک از شرایط فقهی اطلاعی نداشته و صرفاً عبارتی به عنوان حد قذف در حوزه علمیه به گوشش خورده است. در این مطلب مختصری برای شرایط مجازات قذف از لحاظ فقهی و قانونی اشاره می کنیم و می بینیم که آیا آقای کروبی مشمول آن می شوند یا خیر:

ادعای جناب طائب به این دلایل مردود بوده و به هیچ وجه شرعی و قانونی نیست:

اول: برای اثبات قذف، باید به شخص خاص و معینی اتهام زنا کردن یا لواط کردن داده شود. آقای کروبی به هیچ عنوان به شخص خاصی نسبت زنا یا لواط نداده است بلکه وضعیت کلی زندانیان و شکنجه گران را تشریح کرده است و می دانیم که از لحاظ فقهی و قانونی، حد قذف زمانی جاری می شود که یک شخص معین یا اشخاص معین با هویت معلوم مورد اشاره قرار گیرند و اینکه شخص مدعی تجاوز، از هویت شخص متهم آگاه باشد و یا او را بشناسد و با اشاره معرفی نماید. پس اگر کسی بگوید که در فلان مکان به دیگران تجاوز شده به هیچ عنوان حد قذف اجرا نمی شود. (رک: شرح لمعه، شهید ثانی، دکتر شیروانی، باب حدود، ص 123)

دوم: حد قذف زمانی ثابت می شود که شخص متهم، به زور و اکراه مورد تجاوز قرار نگرفته باشد. پس اینکه آقای کروبی به زندانیان اتهام (یا قذف) نسبت نداده است بدیهی می باشد. بحث اینست که آقای کروبی به شکنجه گران زندان نسبت لواط یا زنا داده است. اما نمی توان گفت آقای کروبی به اشخاص معینی در زندان اتهام تجاوز کردن زده باشد، چون نه اشخاص شکنجه گر را میشناسد و نه اینکه نامی از آنها برده باشد. پس طبق مشهور فقها چون شخص معینی را مورد اشاره قرار نداده است بحث قذف منتفی است.

سوم: نسبت دادن زنا یا لواط به اشخاصی موجب تحقق مجازات می شود که اشخاص مورد اتهام، در دید عموم مردم تظاهر به اعمال ناشایست و غیر اخلاقی ننموده باشند. درحالی که عموم مردم آگاه می دانند که رفتار بازجوها با مردم بشدت غیر اخلاقی بوده و شائبه شکنجه جنسی از سالیان پیش وجود داشته تا حدی که مردم تصورشان از بازجوها، بسیار فراتر از شکنجه های جسمی و جنسی است.

چهارم: حد قذف یک مجازات است و قذف یک جرم. جرم زمانی ثابت میشود که اتهام زننده قصد مجرمانه داشته باشد و قصدش این باشد که دیگری را زناکار یا لواط کننده در جامعه معرفی نماید، در حالیکه آقای کروبی هیچگاه چنین قصدی نداشته و فقط از جهت اعتراض به شکنجه های غیر انسانی در زندانها چنین امری را فاش کرده است. پس آقای کروبی، قصد اصلاح و درخواست رسیدگی داشته است نه قصد زناکار معرفی کردن دیگری.

پنجم: آقای طائب گفته بودند که کروبی باید چهار شاهد عادل معرفی نماید و الا حد قذف بر او جاری می شود. لازم است به این حجت الاسلام بی سواد عرض نمایم که برای اثبات قذف در فقه، دو شاهد عادل (مرد) لازم است نه چهار شاهد. از طرفی این حد هیچگاه با شهادت زنان ثابت نمی شود که گفته شود شهادت 4 زن کفایت می کند. (ماده 153 قانون مجازات اسلامی. همچنین رک:‌ شرح لمعه، شهید ثانی، دکتر شیروانی، باب حدود، ص 145) پس اینکه ایشان وجود 4 شاهد را ضروری می دانند بی اساس و فاقد مبنا است.

ششم: از نظر فقهی، اگر کسی که مورد تجاوز واقع شده، به وقوع این جرم اذعان نماید و افرادی که در زندان بوده اند نیز با توجه به اوضاع و احوال و مشاهدات خود، وجود این موارد را تأیید نمایند، در این صورت هیچگاه به کسی که این مسائل را علنی نماید حد قذف زده نمی شود.

با توجه به این تا کنون افراد زیادی ادعا کرده اند که در زندان به ما تجاوز شده است و شمار این افراد هم کم نیست، به هیچ وجه نمی توان آقای کروبی را دارای قصد مجرمانه دانست بلکه ایشان با توجه به اظهارات افراد بسیاری، قصد بیان حقایق را داشته است. امری که اغلب مردم آگاه، حداقل به وجود آن، ظن و گمان دارند و طبق مشهور فتوای فقها، بیان آن هیچگاه قذف محسوب نمی شود.

این مطالبی که گفته شد و فقط گوشه ای از مستندات فقهی مبنی بر بی اساس بودن ادعای آقای طائب است. به همین دلیل به سایر دلایل و قرائن نمی پذیریم و همین مقداری که گفته شد برای اثبات بی سوادی و بلاهت اقای طائب کافی به نظر می رسد.

۱۳۸۸ مرداد ۱۶, جمعه

انسان چه دشوار محبوب می شود و چه آسان منفور !

چقدر طول کشید تا کسی مثل قطبی به مهارت مربیگری برسد، رشد کند، به فوتبال ایران راه پیدا کند. کم کم شناخته شود، با هزاران تلاش و کار طاقت فرسا یک تیم را به قهرمانی برساند. بعد آن با ماجراهای بسیاری که برایش پیش آمد و هر کدام از این ماجرا ها فقط اندکی او را نزد مردم مقبول تر کرد. این سیر کم کم ادامه پیدا کرد تا ناکامی علی دایی در تیم ملی و برکناری او و مربیگری قطبی به تیم ملی پیش آمد و نتایج مقبولی که با سختی بی نهایتی بدست آمد تا قطبی میان مردم اول به شخصیت مقبول و بعد به یک شخصیت محبوب تبدیل شود. این محبوبیت ذره ذره و اندک اندک به وجود آمد. محبوبیتی که کمتر کسی در فوتبال ایران بدست آورده بود درحالیکه مردم ایران چندان دلخوشی از مردان فوتبال خود نداشت. حال نگاه کنید که این محبوبیت، چگونه در کمتر از چند ساعت به یک منفوریت بی سابقه تبدیل شد. به چه آسانی...
و افراد بسیاری که محبوبیت چندین و چند ساله خود را در چند لحظه کوتاه به نفرت تبدیل کردند. افرادی مثل رضازاده یا شریفی نیا، یا واحدی یا کسان دیگر...

۱۳۸۸ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

نهضت کامنت گذاری

در حال حاضر اکثر کسانی که شخصیت تأثیر گذار یا آشکاری در عرصه سیاسی کشور ما دارند یک وبلاگ یا سایت اینترنتی دارند و اکثر آنها نیز بطور مداوم با اینترنت و سایت خود در ارتباط هستند. این افراد که بسیاری از آنها وطن فروشان و مزدوران هستند باید بدانند اوضاع همان چیزی که در اطراف آنها می گذرد نیست. باید بفهمند که مردم در مورد آنها چگونه فکر می کنند و چه قضاوتی از اعمال و رفتارشان دارند. در این صورت آنها خواهند فهمید که جامعه چقدر از آنها فاصله گرفته است و دیگر حاضر نیست این وصله ناجور را جزئی از خود بداند. همین مسئله باعث می شود این وطن فروشان سرخورده شوند و حتی از فامیل و نزدیکان خود نیز طرد شوند.
ما با راه اندازی نهضت کامنت گذاری به آنها خواهیم فهماند که دیگر پشیزی برای مردم ارزش ندارید و آنها خواهند فهمید که دیر یا زود ملت پیروز ایران آنها را به سزای اعمال پلیدشان خواهند رساند.
این کار را از همین حالا شروع کنید و دوستان لطف کنند آدرس سایتهای این اشخاص را به اطلاع دیگران نیز برسانند...